چرا چشمات سرخ شده امید؟!
- چیزی نیست به این خاک ها حساسیت دارم ...
توی اون هنذفری چی گوش میدی ...؟!
- چطور؟!
آخه همش توی گوشته .../ چشماتم اثرات همونه .../ آره ...؟!
- شاید بخاط این باشه ...
یعنی چی ...؟!
- نمیدونم .../ فقط بخیالم باش ترو خدا .../ دوست ندارم کسی مراقبم باشه ...
من کسی نیستم پسر .../ دوستتم .../ میشه اینقدر اون پیچ گوشتی رو روی میز نزنی وقتی باهات حرف میزنم ...
- باشه .../ حالا دیگه ساکتم .../ بگو ؟!
میدی منم گوش کنم ...؟!
- هنذفری رو میگی ؟!/ بیا گوش کن !/ حالا خیالت راحت شد ...؟!
آره .../ دوست داشتم منم بشنوم بغض ها رو ...
- مگه بغض هم صدا داره ...؟!
آره داره ../ ولی برای تو چشماته ..
- همه همینن .../ نمیشه صداشُ درآورد ...
آره شاید نباید صداشُ درآورد .../ شاید حق با تو باشه . . .
- اونجوری میشی خود کشی قطره ها .../ قشنگ میشه نقشش ولی یکم درد ناکه ...
بعد هم فراموش میشن .../ پس بغض ها باید ساکت باشند . . .